۶/۰۲/۱۳۸۸

یک بوسه

یک بوسه .... همین
میبینی و میدونی که چه دنیاییه ... یک بوسه
ترسم رو میزارم کنار ...
این ترس بد چیزیه ... از همه زندگی میندازه آدمو ... امروز که داشتم حرف میزدم یه چیزی اومد به ذهنم، یعنی الهام شد بهم در حین حرف زدن. این بهم الهام شد که منطقی بودن، یا بهتره بگم فکر کردن قبل از حرف زدن خیلی میتونه توی میزان ترسی که ممکنه موقع ارتباط برقرار کردن بوجود بیاد تاثیر بذاره... یعنی اگه درست حرف بزنی (از قبل بهش فکر کرده باشی) دیگه بعدا استرس یا ترسی بوجودت راه پیدا نمیکنه... این الهام خوبی بود ، البته یکم دیر بودااااااااا (میدونم که یکم خنگم) ، اما خب ماهی رو هر وقت از آب بگیری میمیره دیگه.
خلاصه اینکه اولین بوسه عچقم رو ازش امشب گرفتم، خوشحالم که بهم اعتماد کرد، هیچوقت بوسه هایی که تا حالا تو عمرم از بقیه گرفتم اینقدر برام ارزشمند نبوده..... ارزشمند و شیرین، هر چقدرهم که کوتاه بوده باشه ...
دوستش دارم ... عچقم

پ.ن : بام همیشه واسم یه دنیای دیگه بوده، همیشه. امشبم یه دنیای دیگه بود... هاااااااااااااااااااااااااااااا. بام رو دوست دارم. اونم عچقمه

هیچ نظری موجود نیست: