۱۲/۰۷/۱۳۸۸

باز داره بارون میزنه
باید فرهادو گوش بدم که بگه : آخ اگه بارون بزنه ... آخ اگه بارون بزنه .....
خونه ساکت و آرومه ، همه خوابن، رویای عروسیه فردا رو میبینن
اما من بیدارم
به صدای بارون رو شیشه های خونه گوش میدم
ذهنم خالیه
فقط دوست دارم بنویسم
و مینویسم
دلم چای داغ می خواد
خونه تاریکه
بارون میاد
دلم گرفته

پ.ن : آخ اگه بارون بزنه ...

هیچ نظری موجود نیست: