هویجوریها
به هویجوریترین هویجوریه دنیا قسم که هویجوری هم خوشیم
۸/۱۹/۱۳۸۸
دیشب حسین آزاد شد
بعد 2 ماه انفرادی ...
دلم می خواد بپرم بغلش کنم و ببوسمش ... روم نمیشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دنبال کننده ها
بايگانی وبلاگ
◄
2017
(1)
◄
سپتامبر
(1)
◄
2012
(3)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2011
(2)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2010
(48)
◄
دسامبر
(4)
◄
نوامبر
(1)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(3)
◄
اوت
(4)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
ژوئن
(5)
◄
مهٔ
(4)
◄
آوریل
(5)
◄
مارس
(5)
◄
فوریهٔ
(7)
◄
ژانویهٔ
(7)
▼
2009
(64)
◄
دسامبر
(5)
▼
نوامبر
(16)
silence
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربودخیلی سخته که ...
مزاح
سکوت دستهای منسکوت لبهای منو در نهایتسکوت ذهنمهمه ...
ای بابااااااا چرا نمیشه هیچی نوشت؟
من یه جووریممن یکم حالم یه جوراییهدیگه دلم نمی خوا...
دیشب حسین آزاد شدبعد 2 ماه انفرادی ...دلم می خواد ...
بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم ، همسایه ایم و ...
دیدگاه
نوبهار استگل به بار استابر چشممژاله بار است ...
سخت نگیرید به من ....قبلا ها قلمم خوندنی تر بود .....
دنیای شیرینت
وقتی دراز میکشی منظورم همون فاصله بین ایستادن کنار...
نازک آرای تن ساقه گلی که به جانش کشتموبه جان دادمش...
کپی شده از ایمیلم
این روزها این شعرها
◄
اکتبر
(16)
◄
سپتامبر
(11)
◄
اوت
(16)
◄
2008
(3)
◄
نوامبر
(3)
درباره من
Havijooriha
guy seeking gold in his life
مشاهده نمایه کامل من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر